web 2.0

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

سیزده به دریا

خوب می دونم  بابا ! غیبتم زیاد شده اساسی .
آخ که تمام خواننده های بلاگم دارن تو سر و کله ی خودشون می زنن و لحظه شماری می کنن واسه خوندن پست های آبکی من .

راستش بعد از تعطیلات کلی گرفتار بودم و هستم و به همین منوال تا اطلاع ثانوی خواهم بود . آخه دارم می رم هندستون ، اما مامیم فرموده زن هندی نسون .

سیزده به در، یا  سیزده به دریا

با اینکه بچه ی جنوبم ولی زیاد میونه ی خوبی با دریا ندارم که اینم بر می گرده به یه سری خاطرات کودکی که اصلا دلم نمی خواد یادم بیاد چه برسه به اینکه دوباره سرم بیاد . بجاش عاشق کوه و جنگل و رودخونه و از این جور چیزام . به طبع اکثر 13 به در ها رو تو کوه در می کردم . کلی هم صفا داره چادر ، بوی علف ، بوی ذغال، کباب ، تا صبح چرت و پرت گفتن . آها راستی اصل کاری رو یادم رفت  ، بوی پشکل ( همون بی تربیتی یه سری حیوون بی ادب) .
از شما چه پنهون 2 تا سیزده قبل از 13به در  سال 87 هم زیاد بهم خوش نگذشت چون شب سیزده رو یه سری افراد محترم نذاشتن بریم چادر بزنیم.13به در  سال 88 هم که کلا خیلی نحس بود ، کلی ضد حال خوردیم .

اما امسال 13 به در متفاوتی رو گذروندم که خداییش کلی صفا داشت . برای اولین بار رفتیم توی ساحل چادر زدیم . ساحل دلوار.
صدای موج ، نرمی ماسه ، دوباره بوی ذغال ، گرمای آتیش و از همه مهمتر صدای سگ . راستی ماه هم بود . ای قیافش هم بد نبود .

یادم رفت بگم ما شب سیزدهم رفتیم یعنی دوازدهم .ظهر سیزدهم هم ساعت 12 خونه بودیم .
خلاصش جای همتون خالی کلی حال بود . اگه تونستین حتما شب تو ساحل چادر زدن رو امتحان کنین . یه جورایی متفاوته . فقط حتما بهتون توصیه می کنم با مهتاب خانوم هماهنگ کنین که حتما چراغاش رو روشن کنه .