web 2.0

۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

در راه هند

همون طور که می دونید تشریفات اداری یکی از مزخرف ترین ابداعات بی خود و بی فایده ی دست بشره . نمی دونم تا حالا راه پله ادارات و مراسم پاسینگ به پستتون خورده یا نه!؟ به من یکی که کلی حال داده بودن، سره این هند رفتن هم که دیگه سنگ تموم واسم گذاشتن.
اسممون رو گذاشته بودن ارباب (البته با رجوع) بعد هرچی چوب تو دست و بالشون بود کردن تو آستین و پاچه و گوش و حلق و بینی این ارباب بیچاره. ( فهمیدم خوب شد نظام ارباب رعیتی رو برداشتن این ارباب ها خیلی گناه داشتن بیچاره ها )خوب بریم سر اصل مطلب .

اولین خانی که باید ازش رد می شدم مشکل ترین خان بود . باید قورباغه رو از اول قورت میدادم(قورباغه را قورت بده انصافا کتاب باحالیه حتما بخونینش) خوب اگه گفتین چی بود ؟!

خان اول معافیت سربازی
اینجا بود که برای اولین بار برای روح صدام صلوات فرستادم . که اگه جنگ راه ننداخته بود و توی جنگ بابای گرامی ما رو جانباز نکرده بود ، آقا سیا آلان مشغول آش خوری بود. با اینکه یه جورایی همه چیز جور جور بود و معافیت موارد خاص به لطف ددی تو چنگمون بود اما نمی دونم رو چه حسابی 2 بار مدارکم بی هیچ دلیلی برگشت خورد تا 6ماه کار عبور از این خان به تعویق بیفته . یه روز صبح پستچی کارت معافیت رو انداخته بود تو حیاط خونه و ما تا شب نفهمیدیم که از این مرحله گذشتیم

اما خان دوم ترجمه و تایید مدارک
خداییش فکر نمی کردم این یکی دیگه پاپی ما بشه . آقا سیا هلک هلک ورداشت رفت شیراز مدارک درخشان تحصیلی رو برد داد دارالترجمه که هم ترجمش کنن هم تایید. اما چشمتون روز بد نبینه ترجمه شد دادگستری هم تایید کرد اما وزارت خارجه که انگاری واقعا خارجه کلی ضد حال نمود. ما هم مدارک رو گرفتیم سوار توپولف شدیم به سمت تهران . دور از جونتون هواپیما که بلند شد و ارتفاع گرفت دقیقا حس خر سواری بهم دست داد. از وقتی بلند شدیم با هواپیما بریک دنس رفتیم تا وقتی توی مهرآباد نشستیم. تازه قشنگیش اینجاست وقتی هواپیما فرود اومد خلبان با کمال خونسردی عذرخواهی کرد و گفت : تکان های شدید به خاطر نقص فنی در موتور هواپیما بود( حتما تو دل خودش گفت حالا بترسین).

دیگه چگونگی تایید مدارک تو امور خیلی خارجه و سفارت و اینکه چه به سر ما آمد، بماند که قابل عرض نیست.
و اما برگشتن از تهران . آقا سیا شاد و خوشحال و داغون و خسته از اینکه بلاخره تاییدیه ی مدارک رو گرفته داره پیروزمندانه بر می گرده ، گشت و گشت تا بلیط ایرباس جور کنه واسه برگشت . که جور کرد .
    حالا به خوبی خوشی سوار هواپیمایی شدیم که نه تکون داشت و نه حس خر سواری به آدم القا میکرد . همه چیز خوب و خوش بود . بالای شهر بودیم  و آماده ی فرود . داشتیم ارتفاع کم میکردیم که یه هو نمدونم چی شد دوباره ارتفاع گرفتیم . آقای خلبان محترم بعد از 10 دقیقه دور شهر دور زدن فرمود نقص فنی داریم و یکی از چرخ ها باز نمیشه .  دیگه خلاصش کنم سوخت هواپیما تموم شد و سقوط کردیم و همه مردیم. (فکر نکین دارم شوخی میکنما میدونین که فقط قسمت سقوط مردن شوخی بود . غیر از اون همش واقعی بود.می دونستین نه )
بعد از مردنم دیگه قسم خوردم سوار هیچ هواپیمایی نشم ( آره جون خودم)

آها راستی واسه بقیه ی خان ها به رستم وکالت دادم داره انجام میده

2 نظرات:

toobi گفت...

هنوز بدترین خانش مونده . خان خداحافظی

shadene گفت...

ama halvat ham khordan dare ha